سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پایگاه زمین شناسی 88 دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)

در سال ???? میلادی، هنگامی که شیپارلی به دقت در حال ترسیم کانال ها بر روی نقشه هایش بود. یک ستاره شناس آمریکایی به نام آساف هال نیز در حال مشاهده مریخ بود. او از نوعی تلسکوپ انعکاسی جدید ?? سانتی متری، واقع در رصدخانه نیروی دریایی ایالات متحده در شهر واشنگتن استفاده کرد. ستاره شناس، سالها به دنبال قمرهای مریخ بودند. یوهانس کپلر در قرن هفدهم میلادی اعلام کرده بود که مریخ باید دو قمر داشته باشد. او معتقد بود که در ورای منظومه شمسی، یک الگوی ریاضی نهفته است. طبق این الگو، تعداد قمرهای سیاراتی که پس از زمین قرار دارند، باید افزایش یابد؛ به این ترتیب که تعداد آنها هر دفعه باید دوبرابر شود. باتوجه به اینکه  زمین دارای یک قمر است و در زمان کپلر تصور می شد که سیاره مشتری چهار قمر دارد، بنابراین طبق ریاضیات حاکم بر این تئوری، مریخ باید دو قمر داشته باشد.
قمرهای جدیدفوبوس
آساف هال در ابتدای اوت ???? میلادی مشاهدات طاقت فرسایی را برای یافتن اقمار مریخ آغاز کرد. در آن زمان، نزدیکی سیاره مشکلاتی ایجاد می کرد. مریخ آن قدر نزدیک بود که به هنگام مشاهده آن توسط تلسکوپ، درخشندگی قابل توجهش، اشکالی در دید ایجاد می کرد. هال در یازدهم اوت متقاعد شد که چیزی نمی تواند بیابد؛ ولی همسرش به او اصرار کرد که بار دیگر نگاه کند، بالاخره در آن شب، او متوجه چیزی شد. آن جرم آسمانی، خیلی کوچک بود؛ ولی قطعا وجود داشت. سپس آسمان ابری شد.
در شانزدهم اوت، آسمان دوباره صاف شد و هال توانست قمر را به وضوح مشاهده کند. در روز هفتم اوت، هال با پیدا کردن قمر دوم به هیجان آمد. به این ترتیب، نظریه دوبرابر شدن اقمار درست به نظر می رسید. دانشمندان همچنان تصور می کردند که سیاره مشتری دارای چهار قمر و سیاره زحل دارای هشت قمر است. اما آنها در سال ???? میلادی قمر پنجم مشتری و در سال ???? میلادی قمر نهم سیاره زحل را کشف کردند. به این ترتیب، نظریه کپلر برای همیشه منسوخ شد.
ترس و وحشت
آساف هال، اقمار مریخ را به صورت نقاطی نورانی و متحرک مشاهده کرد ولی تصاویری که در سال ???? میلادی توسط فضاپیمای مارینر و وایکینگ ارسال شد، نشان داد که اقمار دوقلوی مریخ، ظاهری بسیار ناهنجار و بی قاعده دارند. هال این اقمار را به افتخار اسبهای کالسکه خدای جنگ در افسانه یونان، فوبوس ( به معنای ترس) و دیموس( به معنای وحشت) نامید.
آساف هال نتوانست اندازه اقمار مریخ را تعیین کند. مشاهدات بعدی نشان داد که ابعاد قمر بزرگتر، یعنی فوبوس، تقریبا ??×??×?? کیلومتر است. فوبوس خیلی به مریخ نزدیک است و در فاصله ???? کیلومتری آن قرار دارد. نزدیکی زیاد باعث می شود که این قمر با سرعت زیاد حول مریخ بچرخد، به طوری که هر چرخش کامل آن، هفت ساعت و ?? دقیقه طول می کشد.
دیموس هم مانند فوبوس دارای یک مدار دایره ای شکل است؛ ولی در فاصله ????? کیلومتری مریخ قرار دارد. ابعاد و اندازه دیموس دقیقا برابر ??×??×?? کیلومتر است و ?? ساعت و پنج دقیقه طول می کشد تا یکبار به دور مریخ بچرخد. فوبوس و دیموس، هر دو تاریک اند و به خاطر وجود دهانه های آتشفشانی، شبیه شهاب سنگ های آبله گون اند. قطر بزرگ ترین دهانه آتشفشان در فوبوس هشت کیلومتر است. هال بعد از مرگ همسرش، این دهانه را استیکنی نامید.
جذب در فضا
فوبوس و دیموس، خیلی قدیمی اند. این امکان وجود دارد که دو قمر، همزمان با مریخ شکل گرفته باشندو در اثر تجمع همان ذرات فضایی که مریخ را به وجود آورده اند، پدید آمده باشند. البته دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که بیشتر مورد تایید است. طبق این نظریه، اقمار مریخ، قطعات جدا شده از یک انفجار قدیمی  در نقطه ای از فضایند. این سیارک ها،پس از مدتی سرگرانی در فضا، جذب میدان گرانشی مریخ شده اند. برای آن که مریخ بتواند سرعت سیارک های عبوری را کم کند و آن ها را در مدار خود نگاه دارد، باید دارای جو بزرگتر و چگالی بیشتری نسبت به جو و چگالی کنونی باشد تا به صورت یک ترمز عمل کند. هم اکنون، هر دو قمر مریخ، به طور همزمان به دور سیاره گردش می کنند. قمرهای مریخ نیز همانند قمر زمین، همیشه از یک سمت خاص رو به مریخ اند.
جرم هر سیاره را می توان از روی تناوب های مداری و نیز فاصله سیاره از قمرها محاسبه کرد. به این ترتیب، ما به کمک فوبوس و دیموس دریافته ایم که جرم مریخ فقط ?? درصد جرم زمین و حجم آن ?? درصدحجم زمین است. این، بدان معناست که چگالی متوسط مریخ کمتر از زمین است؛ بنابراین بعید است که دارای یک هسته فلزی به بزرگی هسته فلزی زمین باشد.
فوبوس و دیموس تقریبا حول خط استوای مریخ در حال گردش اند. اگر فردی بر روی مریخ بایستد، نسبت به یک بیننده خارجی، شانس کمتری برای دیدن اقمار مریخ دارد؛ زیرا هر دو قمر به سیاره مریخ نسبتا نزدیک اند. یک ناظر مریخی برای دیدن دیموس نباید در موقعیتی بیش از ?? درجه شمالی یا جنوبی خط استوا قرار بگیرد و برای دیدن فوبوس نباید نزدیک تر از ?? درجه شمالی یا جنوبی باشد.


نوشته شده در پنج شنبه 90/1/25 ساعت 11:38 عصر توسط جیمز هاتن| نظرات ( )

دیموسدر سال ???? میلادی، هنگامی که شیپارلی به دقت در حال ترسیم کانال ها بر روی نقشه هایش بود. یک ستاره شناس آمریکایی به نام آساف هال نیز در حال مشاهده مریخ بود. او از نوعی تلسکوپ انعکاسی جدید ?? سانتی متری، واقع در رصدخانه نیروی دریایی ایالات متحده در شهر واشنگتن استفاده کرد. ستاره شناس، سالها به دنبال قمرهای مریخ بودند. یوهانس کپلر در قرن هفدهم میلادی اعلام کرده بود که مریخ باید دو قمر داشته باشد. او معتقد بود که در ورای منظومه شمسی، یک الگوی ریاضی نهفته است. طبق این الگو، تعداد قمرهای سیاراتی که پس از زمین قرار دارند، باید افزایش یابد؛ به این ترتیب که تعداد آنها هر دفعه باید دوبرابر شود. باتوجه به اینکه  زمین دارای یک قمر است و در زمان کپلر تصور می شد که سیاره مشتری چهار قمر دارد، بنابراین طبق ریاضیات حاکم بر این تئوری، مریخ باید دو قمر داشته باشد.
قمرهای جدیدفوبوس
آساف هال در ابتدای اوت ???? میلادی مشاهدات طاقت فرسایی را برای یافتن اقمار مریخ آغاز کرد. در آن زمان، نزدیکی سیاره مشکلاتی ایجاد می کرد. مریخ آن قدر نزدیک بود که به هنگام مشاهده آن توسط تلسکوپ، درخشندگی قابل توجهش، اشکالی در دید ایجاد می کرد. هال در یازدهم اوت متقاعد شد که چیزی نمی تواند بیابد؛ ولی همسرش به او اصرار کرد که بار دیگر نگاه کند، بالاخره در آن شب، او متوجه چیزی شد. آن جرم آسمانی، خیلی کوچک بود؛ ولی قطعا وجود داشت. سپس آسمان ابری شد.
در شانزدهم اوت، آسمان دوباره صاف شد و هال توانست قمر را به وضوح مشاهده کند. در روز هفتم اوت، هال با پیدا کردن قمر دوم به هیجان آمد. به این ترتیب، نظریه دوبرابر شدن اقمار درست به نظر می رسید. دانشمندان همچنان تصور می کردند که سیاره مشتری دارای چهار قمر و سیاره زحل دارای هشت قمر است. اما آنها در سال ???? میلادی قمر پنجم مشتری و در سال ???? میلادی قمر نهم سیاره زحل را کشف کردند. به این ترتیب، نظریه کپلر برای همیشه منسوخ شد.
ترس و وحشت
آساف هال، اقمار مریخ را به صورت نقاطی نورانی و متحرک مشاهده کرد ولی تصاویری که در سال ???? میلادی توسط فضاپیمای مارینر و وایکینگ ارسال شد، نشان داد که اقمار دوقلوی مریخ، ظاهری بسیار ناهنجار و بی قاعده دارند. هال این اقمار را به افتخار اسبهای کالسکه خدای جنگ در افسانه یونان، فوبوس ( به معنای ترس) و دیموس( به معنای وحشت) نامید.
آساف هال نتوانست اندازه اقمار مریخ را تعیین کند. مشاهدات بعدی نشان داد که ابعاد قمر بزرگتر، یعنی فوبوس، تقریبا ??×??×?? کیلومتر است. فوبوس خیلی به مریخ نزدیک است و در فاصله ???? کیلومتری آن قرار دارد. نزدیکی زیاد باعث می شود که این قمر با سرعت زیاد حول مریخ بچرخد، به طوری که هر چرخش کامل آن، هفت ساعت و ?? دقیقه طول می کشد.
دیموس هم مانند فوبوس دارای یک مدار دایره ای شکل است؛ ولی در فاصله ????? کیلومتری مریخ قرار دارد. ابعاد و اندازه دیموس دقیقا برابر ??×??×?? کیلومتر است و ?? ساعت و پنج دقیقه طول می کشد تا یکبار به دور مریخ بچرخد. فوبوس و دیموس، هر دو تاریک اند و به خاطر وجود دهانه های آتشفشانی، شبیه شهاب سنگ های آبله گون اند. قطر بزرگ ترین دهانه آتشفشان در فوبوس هشت کیلومتر است. هال بعد از مرگ همسرش، این دهانه را استیکنی نامید.
جذب در فضا
فوبوس و دیموس، خیلی قدیمی اند. این امکان وجود دارد که دو قمر، همزمان با مریخ شکل گرفته باشندو در اثر تجمع همان ذرات فضایی که مریخ را به وجود آورده اند، پدید آمده باشند. البته دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که بیشتر مورد تایید است. طبق این نظریه، اقمار مریخ، قطعات جدا شده از یک انفجار قدیمی  در نقطه ای از فضایند. این سیارک ها،پس از مدتی سرگرانی در فضا، جذب میدان گرانشی مریخ شده اند. برای آن که مریخ بتواند سرعت سیارک های عبوری را کم کند و آن ها را در مدار خود نگاه دارد، باید دارای جو بزرگتر و چگالی بیشتری نسبت به جو و چگالی کنونی باشد تا به صورت یک ترمز عمل کند. هم اکنون، هر دو قمر مریخ، به طور همزمان به دور سیاره گردش می کنند. قمرهای مریخ نیز همانند قمر زمین، همیشه از یک سمت خاص رو به مریخ اند.
جرم هر سیاره را می توان از روی تناوب های مداری و نیز فاصله سیاره از قمرها محاسبه کرد. به این ترتیب، ما به کمک فوبوس و دیموس دریافته ایم که جرم مریخ فقط ?? درصد جرم زمین و حجم آن ?? درصدحجم زمین است. این، بدان معناست که چگالی متوسط مریخ کمتر از زمین است؛ بنابراین بعید است که دارای یک هسته فلزی به بزرگی هسته فلزی زمین باشد.
فوبوس و دیموس تقریبا حول خط استوای مریخ در حال گردش اند. اگر فردی بر روی مریخ بایستد، نسبت به یک بیننده خارجی، شانس کمتری برای دیدن اقمار مریخ دارد؛ زیرا هر دو قمر به سیاره مریخ نسبتا نزدیک اند. یک ناظر مریخی برای دیدن دیموس نباید در موقعیتی بیش از ?? درجه شمالی یا جنوبی خط استوا قرار بگیرد و برای دیدن فوبوس نباید نزدیک تر از ?? درجه شمالی یا جنوبی باشد.


نوشته شده در پنج شنبه 90/1/25 ساعت 11:38 عصر توسط جیمز هاتن| نظرات ( )

آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ...
در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند (حتما همه می دانند که تقویم فعلی که بنام تقویم جلالی نامیده می شود حاصل زحمات خیام و سایر دانشمندان قرن پنجم هجری است) هر 120 سال، یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود.
برای اینکه بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند (و بعضی ها هم این جشن را نمی دیدند) به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی.


نوشته شده در دوشنبه 90/1/22 ساعت 9:23 صبح توسط جیمز هاتن| نظرات ( )

شکست های زندگی ، روح ما را صیقل می دهند ، استعدادهای نهفته مان را بر ملا می سازند و سبب می شوند که به سطوح بالاتر زندگی ارتقاء یابیم .
شکست مایه و محرک اصلی انسان است ؛ زیرا فرصتی در اختیار ما می گذارد تا نیروی لازم را برای حرکت به هشیاری برتر پدید آوریم .
هر بار که در گرداب غم و اندوه غوطه ور می شوید و در پیچ و خم ناملایمات زندگی سرگشته و حیران می گردید ، با خود بیندیشید که در ورای این غم و نابسامانی چه فرصتی نهفته است ؟
هر غمی همراه خود تخم و نطفه یک شادمانی بزرگ را به ارمغان می آورد . عالم هستی نظام هوشمندی است ؛ در این نظام هیچ چیز تصادفی و یا برحسب اتفاق نیست . در بحبوبه غم و اندوه نکته ای برای آموختن وجود دارد .
نعمت نهفته در پس مصیبت ها را کانون توجه قرار دهید .
باور داشته باشید که تمام ناکامی ها و نقمت و تمام مصیبت ها تابع نظم الهی است ، تا بتدریج غم و غصه را شیرین بیابید و جوهره ذات خود را جلا و شخصیت و ساختار باطنی را استحکام بخشید .


نوشته شده در دوشنبه 90/1/22 ساعت 9:21 صبح توسط جیمز هاتن| نظرات ( )

استفاده از نیروی گرانشی خورشید برای ارسال پیام های زمینی و تقویت پیام های ارسالی موجودات هوشمند فرازمینی، تازه ترین ابتکاری است که فرانک درک، بنیان گذار پروژه جستجوی هوش فرازمینی مطرح کرده است.
فرانک دِرِک، بنیان گذار جستجوی هوش فرازمینی، قصد دارد برای گسترش جستجوی موجودات هوشمند فضایی به80میلیارد کیلومتر دورتر از زمین سفر کند! در این نقطه از فضا، سیگنال های الکترومغناطیسی ارسالی از سیاراتی که در حال گردش به دور ستارگان خود هستند، تحت تاثیر نیروی گرانشی خورشید، تقویت می شوند و از این رو، آسان تر می توان آن ها را کشف کرد. به این شیوه، عدسی گرانشی گفته می شود.
درک پیشنهاد داده که فضاپیماهایی به قصد شنود مکالمات موجودات فضایی به این مکان ارسال شوند، زیرا عملکرد تلسکوپ های روی زمین در این زمینه بسیار ضعیف است.
البته این ایده ای جدید یا بکری نیست؛ ولی به علت وجود فاصله زیاد هرگز عملی نشده است. مقصد مورد نظر درک، ??? برابر فاصله زمین تا خورشید است و با فناوری های امروزی، چند صد سال طول می کشد تا فضاپیمایی بتواند به این فاصله برسد. فضاپیمای ویجر که بیش از سی سال پیش به فضا پرتاب شدند، تازه به فاصله ??? واحد نجومی (هر واحد نجومی معادل فاصله زمین تا خورشید است) رسیده اند.
از عدسی های گرانشی هم چنین می توان برای ارسال علائم نیز استفاده کرد. بنابراین علائم می توانند تا فاصله های دورتری سفر کنند و تمدن های دوردست در کهکشان، شانس یافتن ما را بدست آورند!. به گفته درک، ممکن است تمدن های هوشمند با استفاده از این شیوه ها، شبکه اینترنتی میان کهکشانی تولید کرده و تنها در انتظار برقراری ارتباط ما باشند.


نوشته شده در دوشنبه 90/1/22 ساعت 9:19 صبح توسط جیمز هاتن| نظرات ( )

روایت است :

 

چون زلیخا ایمان آورد، یوسف او را به نکاح درآورد و او از یوسف کناره گرفت و به عبادت الهی مشغول شد، و چون روز یوسف او را به خلوت دعوت کرد او وعده شب داد و چون شب در آمد به روز تأخیر افکند یوسف با او به عتاب آمد و گفت: چه شد آن دوستی ها و شوق و محبت تو.

زلیخا گفت: ای پیغمبر خدا من ترا وقتی دوست داشتم که خدای تو را نشناخته بودم اما چون او را شناختم همه محبت ها را از دل خود بیرون کردم و دیگری را بر او اختیار نمی کنم .

 

            نمیرد دل زنده از عشق دوست             که آب حیات آتش عشق اوست

 

            عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی          پاییز بهاری است که عاشق شده است

      یاحق                                                   


نوشته شده در یکشنبه 90/1/21 ساعت 2:55 عصر توسط جیمز هاتن| نظرات ( )

زنی که فقط 3روز با همسرش زندگی کرد تا اینکه:

67 سال پیش یعنی در سال 1939 بوریس و آناکوزلوف در دهکده بوروفلیانک در نزدیکی سیبری با هم پیوند ازدواج بستند. اما فقط 3 روز با یکدیگر زیر یک سقف زندگی کردند. با شروع جنگ جهانی دوم، بوریس به ارتش روسیه پیوست. وقتی او از جنگ بازگشت آنا و خانواده‌اش به سیبری تبعید شده بودند.
بوریس به دنبال همسرش همه جا را جستجو کرد اما نتوانست او را بیابد.
به گفته آنا، وقتی بوریس از وی خداحافظی کرد تا به جنگ برود تصور نمی
کردند که دوری آنها از یکدیگر شصت سال طول بکشد. آنا میگوید: «حتی من به خود قبولانده بودم که ممکن است همسرم در جنگ کشته شود، اما فکرش را نمیکردم که زنده باشد و این مدت طولانی از هم دور باشیم.» وقتی نیروهای آلمانی آنا را به همراه مادر و پدرش دستگیر کردند و به عنوان اسیر جنگی به سیبری فرستادند، او چند بار تصمیم به فرار گرفت اما موفق نشد. آنا میخواست به هر صورت که شده بوریس را پیدا کند. حتی به دلیل فرار و نافرمانی، چندین بار توبیخ و متحمل شکنجه شد. از آنجایی که او هیچ خبری از بوریس نداشت به حد جنون رسیده بود، از طرف دیگر بوریس نیز از آنا و خانوادهاش بیاطلاع بود. زیرا تمام نامههایی که برای آنان مینوشت بیجواب باقی می
ماند.
دو سال پس از جنگ جهانی بوریس به خانه بازگشت. اما اثری از آنا و خانواده
اش نبود. کسی نمیدانست آنان به کجا رفتهاند و چه بلایی بر سر آنها آمده است.

جنگ به اتمام رسیده بود اما آنا و مادر و پدرش در سیبری ماندند. زیرا پدر و مادرش آنقدر پیر و نحیف بودند که توان سفر به شهر خود را نداشتند. مادر آنا تصمیم گرفت دخترش را مجاب کند، با فرد دیگری ازدواج کند، او به آنا گفت مطمئنا بوریس در جنگ کشته شده و اگر هم زنده باشد در این مدت طولانی با فرد دیگری ازدواج کرده پس بهتر است فکر بوریس را از ذهنش خارج کند.
مادر آنا برای این
که دخترش راحتتر بوریس را فراموش کند همه نامه‌ها و عکسهایی را که بوریس در ابتدای دوران سربازیاش برایش فرستاده بود آتش زد تا آنا یاد و خاطرهای از بوریس در ذهن نداشته باشد و راضی به ازدواج شود. اما آنا با ازدواج مجدد کاملا مخالف بود و پدر و مادرش را تهدید کرد که در صورت اصرار خودش را آتش میزند. شرایط سختی بود و آنها حتی نمیتوانستند به خاطر تقسیمات مرزی که صورت گرفته بود از دهکدهای که در آن زندگی میکردند، خارج شوند. از سویی بوریس نیز در غم از دست دادن آنا دچار افسردگی شدید شده بود. او تصور میکرد آنا و خانوادهاش کشته شدهاند.

پس از مدتی بوریس دست به قلم شد و کتابی درباره خود و همسرش که فقط سه روز با هم زیر یک سقف زندگی کرده بودند به رشته تحریر در آورد و خاطراتش از دوران جنگ را نیز نوشت. او هیچگاه چشمان اشکبار همسرش را موقع خداحافظی فراموش نمیکرد.
سال
ها گذشت. بعد از گذشت 67 سال، بوریس یک پیرمرد 80 ساله شده بود. او تصمیم گرفت به سیبری برود، اما در سیبری دست سرنوشت او را با پیرزنی آشنا کرد که علیرغم شکسته و پیر شدن صورت چشمان آشنایی داشت او آنا بود، آنا هنوز زیبایی دوران جوانی خود را حفظ کرده بود. لااقل برای بوریس اینگونه به نظر میرسید. آنا پیرمردی را دید که در برابر حیاط خانه وی ایستاده. چشمان کمسوی او به زحمت توانست بوریس را تشخیص دهد. خوب دقت کرد و بالاخره بوریس را شناخت. این زن و شوهر که مدت 60 سال از هم دور مانده بودند و هر دو تصور میکردند که همسرشان را از دست داده
اند همدیگر را یافتند و زندگی خود را همچون یک زوج جوان از سر گرفتند.
آنها دوشبانه روز فقط روبه
روی هم نشسته بودند و همدیگر را مینگریستند و خاطرات 60 سال دوری از یکدیگر را برای هم تعریف میکردند. به واقع آن دو 67 سال به یاد یکدیگر زندگی کردند و دست سرنوشت آنان را دوباره به هم رساند تا این وفاداریشان را جبران کند.

باورش در این برهه از زمان که عشقها یکروزه شده اند، باور کردنی نیست!! درسته؟؟


نوشته شده در یکشنبه 90/1/21 ساعت 2:54 عصر توسط جیمز هاتن| نظرات ( )

وقتی گروه نجات، زن جوان را زیر آوار پیدا کرد او مرده بود اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه، چیز عجیبی دیدند.... 

گروه حوادث: همه خاطره های مردم چین از روز دوازدهم مه 2008 (23 اردیبهشت 87) تیره است اما آنان دیگر نمی خواهند وحشت خود در آن زمان را مرور کنند.

زلزله زدگان فقط می خواهند لحظه های جاودان را به یاد بیاورند. نام های قهرمانان بی نشان، معمولی هستند اما یادشان تا ابد در تاریخ چین باقی خواهند ماند.

زندگی آنها در گذشته عادی بود اما پس از فاجعه «سی چوان» خیلی ها تبدیل به قهرمان شدند. شاید این دیگر برای خودشان روشن نباشد که چه کاری انجام دادند، اما حماسه هایی که آفریدند همگی مردم چین را تحت تاثیر خود قرار داده است.

وقتی گروه نجات، زن جوان را زیر آوار پیدا کرد او مرده بود اما کمک رسانان زیر نور چراغ قوه، چیز عجیبی دیدند. زن با حالتی عجیب به زمین افتاده، زانو زده و حالت بدنش زیر فشار آوار کاملا تغییر یافته بود.

ناجیان تلاش می کردند جنازه را بیرون بیاورند که گرمای موجودی ظریف را احساس کردند. چند ثانیه بعد، سرپرست گروه، دیوانه وار فریاد زد: بیایید، زود بیایید! یک بچه اینجا است. بچه زنده است.

وقتی آوار از روی جنازه مادر کنار رفت دختر سه - چهار ماهه ای از زیر آن بیرون کشیده شد. نوزاد کاملا سالم و در خواب عمیق بود. او در خواب شیرینش نمی دانست چه فاجعه ای وطنش را ویران کرده و مادرش هنگام حفاظت از جگرگوشه خود قربانی شده است.

مردم وقتی بچه را بغل کردند، یک تلفن همراه از لباسش به زمین افتاد که روی صفحه شکسته آن این پیام دیده می شد: عزیزم، اگر زنده ماندی، هیچ وقت فراموش نکن که مادر با تمامی وجودش دوستت داشت.


نوشته شده در یکشنبه 90/1/21 ساعت 2:53 عصر توسط جیمز هاتن| نظرات ( )

این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده است:

شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد.

خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند.

این شخص در حین خراب کردن دیوار دربین آن، مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش کوفته شده است.

دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد.

وقتی میخ را بررسی کرد تعجب کرد این میخ ده سال پیش هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود! چه اتفاقی افتاده؟ مارمولک ده سال در چنین موقعیتی زنده مونده! در یک قسمت تاریک بدون حرکت چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است. متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد. تو این مدت چکار می کرده؟ چگونه و چی می خورده؟

همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر با غذایی در دهانش ظاهر شد.

مرد شدیدا منقلب شد ده سال مراقبت.

چه عشقی! چه عشق قشنگی! اگر موجود به این کوچکی بتواند عشق به این بزرگی داشته باشد، پس تصور کنید ما تا چه حدی می توانیم عاشق شویم.

اگر سعی کنیم ...


نوشته شده در یکشنبه 90/1/21 ساعت 2:52 عصر توسط جیمز هاتن| نظرات ( )

شکل گیری شخصیت در خانواده های دو فرزندی

دو پسر در خانواده مرفه

تربیت و شخصیت دو پسر بستگی به فرهنگ حاکم بر خانواده داردکه به کدام سوگرایش دارند . اگر فرهنگ خانواده کاملاً مادی باشد ، آن دو پسر هم به سوی مادیات گرایش می یابند . در عین حال چون پسر بزرگ بیشتر مورد توجه است و روی او اعتبار بیشتری باز شده است حالت اقتدار بیشتری دارد ، مسئولیت پذیر و کاری است و در انجام کارها ساعی است و از خود تنبلی نشان نمی دهد .

در حالی که دومی تا حدودی تنبل است و از اقتدار کمتری برخوردار است . از سوی دیگر به دلیل وجود امکانات ، این بچه ها با هم درگیر نشده و کاری به کار هم ندارند .

دو پسر در خانواده فقیر و معمولی

پسر اول مدام نظارت پدر را بر خود احساس می کند . او دائم از سوی پدر و مادر تحت کنترل است . از این رو کوچکترین عمل او زیر ذره بین برده شده و مورد نقد و بررسی است . و با شدت با آن برخورد می شود . پسر اول معمولاً‌ احساس دوگانه ای در خود دارد . از یک سو مدام به او تذکر می دهند که بزرگتر است ، باید گذشت کند ، رفتار بزرگترها را داشته باشد حتّی رفتارهای بچه گانه را انجام ندهد ، از سوی دیگر مدام در حال امر و نهی شدن است . در حالی که در مقایسه با پسر دوم راحت تر و آزادتر است . معمولاً پسر بزرگتر رفتارهای پدر را تقلید کرده و همان روش را برسر برادر کوچک انتقال می دهد .

 

یک نکته هم در مورد فرزند بزرگ پسر آن است که پس از ازدواج علاقه دارد ، در رابطه با همسر خود در برخی موارد حالت کودکانه یافته و همسر ش نقش مادری را هم ایفاء کند.

معمولاً پسر دوم بیشتر سرکوفت می شود در نتیجه اراده ای ضعیف تر دارد ، پسر اول حالت حاکمیت و آمریت دارد . به این جهت روحیه رهبری در او قوی است ، به عکس در پسر دوم که حالت رهبری کمتر و آرام تر است .

اگر پدر و مادر به بچه اول بیشتر از بچه دوم توجه کنند ، دومی آرام و خمود می شود ، حتی ممکن است احساس افسردگی داشته باشد. زیرا تصور می کند وجود او اهمیت چندانی در خانه ندارد و کسی به او اعتنا و توجهی ندارد ،‌لذا تمایل به گوشه نشینی و انزوا می یابد .

حال به عکس اگر در خانواده توجه کمتر به پسر بزرگتر باشد . پسر دوم شرور ، تهاجمی و بی تربیت می شود ، زیرا پدر و مادر به دلیل توجه بیش از حد به او ، او را لوس و بی مسئولیت بار می آورند . این فرد در زندگی عملی خود هم فاقد پشتکار و انضباط است و پس از ازدواج این موضوع را به خانواده خود نیز تسری خواهد داد .

دختر – پسر

اگر فرزند اول دختر و فرزند دوم پسر باشد . حالت حاکم بر روابط خواهر و برادر بر محور لجبازی است ، چون معمولاً پسرها مورد توجه زیاد والدین هستند ( در مقایسه با دخترها) از سوی دیگر دختر بزرگ ناچار است کارهای خانه را هم انجام دهد ، اما توجه و پاداش ها به طرف پسر کوچک تر منتقل می شود . این مسأله هم سبب برخورد رقابت آمیز برادر و خواهر و توسعه لج بازی میان آنها می شود . این رابطه به صورت مداوم تکرار شده و ادامه می یابد . در این وضع هر دو در صدد اعمال سلطه هستند ،‌ لچ بازی سبب می شود ، آنها حالت یکدندگی یافته و در همه خواستهای خویش بدون توجه به دیگری پافشاری کنند .

پسر – دختر

در صورتیکه در میان خانواده دو فرزندی ، فرزند اول پسر و دومی دختر باشد . پسر حالت تحکم و رهبری دارد. دنبال اعمال سلطه و حاکمیت است . اما دختر حالت مادرانه می یابد. از سویی تصور می کند که هم طراز برادر بزرگش است . احساس کوچک بودن ندارد . اما از آنجا که مادر هم از او توقعاتی دارد ، لذا احساس مادر بودن دارد.

دختر – دختر

اگر در خانواده دو فرزند. هر دو دختر باشند ، در نتیجه نوعی رقابت میان دو فرزند آغاز و توسعه می یابد . زیرا هر دو آنها می کوشند حالت مادرانه داشته باشند . اما به هر حال معمولاً در خانواده ایرانی بچه اول بیشتر حالت مادرانه می یابد و حالت دومی در این مورد عقب تر و


نوشته شده در یکشنبه 90/1/21 ساعت 2:50 عصر توسط جیمز هاتن| نظرات ( )

   1   2   3      >

قالب وبلاگ : پارس اسکین